هرسال ماه صفر که میشه تمام شیعیان دنیا مخصوصا ایران خودشون رو برای مراسم اربعین آماده میکنند و با شعار ((هرکه دارد هوس کرب بلا بسم الله)) عازم کوی عشق میشن.اربعین امسال باشکوه ترین مراسم مذهبی دنیا بود.

مردم لیاول هم جمع کوچکی از کاروان حسینی رو تشکیل میداد و چند نفر از لیاولی ها هم خودشون رو به کاروان عشق رسونده بودند.
و همین بهانه ای شد تا من هم گزارشی از کاروان پیاده روی امسال جمع آوری کنم.
خبردار شده بودم که دونفر از هم محلی های عزیزمون به همراه روحانی محل یعنی حاج آقای عسکری قصد سفرعشق دارند.
و خداروشکر من هم در مرز مهران خودم رو به این کاروان رسوندم.

از راست: کربلایی بهمن دولتی؛خودم؛حاج آقای عسکری؛حاج عبداله براری؛ امیر عسکری برادر حاج آقای عسکری
از همون ابتدای سفر وقتی از مرز رد میشدیم شوق و شوری که بین مردم بود
غیرقابل وصف بود.
از مرز مهران مستقیم راهی کاظمین شدیم و بعد از زیارت سمت نجف حرکت کردیم.
صفا و احساس آرامشی که توی ایوان نجف به من دست میده رو هیچ جا نتونستم
تجربه کنم و چقدر زیباست روبروی ضریح حضرت امیرالمومنین بشینی و با آقا
درد دل کنی اونوفته که ناخودآگاه اشک راه خودشو پیدا میکنه و جاری میشه.
شهر کوفه مقصد بعدی بود که انتخاب شده بود؛زیارت حضرت مسلم؛ هانی؛ مختار ثقفی
و میثم تمار.اعمال مسجد کوفه اعمالی بود که توی کوفه انجام دادیم.چقدر نفس کشیدن
توی شهر کوفه سخته؛ شهری که غربت امام علی(ع) رو به همراه داره ؛مسجد کوفه مسجدی
که جای قدمهای امیرالمومنینه؛جای عبادت آقاست؛مقام تمام انبیاست ؛مقام دکة القضا و
بیت الطشت و محراب شهادت امام علی (ع) که با بغض همراه میشه بغضی که حتی
اجازه اشک ریختن هم به چشم نمیده.
مسجدی که بعد از ظهور امام زمان (عج)محل حکومت حضرت حجت میشه.
بعد از محل حکومت امام زمان راهی مسجد سهله شدیم که بعد از ظهور خونه
امام زمان میشه.اعمال مسجد سهله رو انجام دادیم و بعد از نماز مغرب و عشا قصد
بازگشت به نجف رو داشتیم که کنار خیابون یه ماشین جلوی ما ترمز کرد.
ازش درخواست کردیم که دربست مارو تا نجف ببره اما راننده با لهجه عربی که
خیلی خوب فارسی حرف میزد مارو دعوت کرد.اول فکر کردیم مثل ما ایرانی ها
فقط داره تعارف میکنه ولی بعد متوجه شدیم که هرسال دنبال زائران اربعین میاد و
از اونها پذیرایی میکنه.سوار ماشین آقای نجفی شدیم.بعد چند کلمه صحبت کردن
متوجه شدیم که آقای نجفی داماد ایرانی هاست و از شهر اردکان یزد زن گرفته و
به همین خاطر بود که خیلی خوب فارسی حرف میزد.

ازراست:حاج عبداله براری؛کربلایی بهمن دولتی؛آقای نجفی؛اسماعیل دوست امیر؛حاج آقای عسکری و خودم
بعد از ورود به منزل آقای نجفی با دوتا از پسرهاش قاسم و.. اشنا شدیم که کاملا
با لهجه یزدی فارسی صحبت میکردند.

از پایین به بالا؛حاج آقای عسکری؛ قاسم پسر آقای نجفی؛ من؛امیر عسکری؛ کربلایی بهمن دولتی
و بعد یه دختربچه شیرین پرید توی بغلم.
اسمش زینب بود.نوه حاج آقای نجفی دختر قاسم.

من و زینب
با اینکه من و زینب زبون همدیگه رو متوجه نمیشدیم ولی کلی با هم بازی کردیم.
صبح شروع به پیاده روی کردیم و از نجف عازم شدیم تا همگام با بقیه زائرها
عازم کوی عشق بشیم.

مقام امام زمان(عج) در قبرستان وادی السلام

قبرستان وادی السلام نجف
از همون ابتدای پیاده روی شاهد پذیرایی فوق العاده عراقی ها بودیم.
و میدیدم که با چه عشق و علاقه ای از زایران حضرت اباعبدالله(ع) پذیرایی میکردند.

صبحانه نهار شام و غذاهای متنوعی که مارو دعوت میکردند و کودکانی که
از همه مشتاق تر بودند تا به اندازه یک لیوان آب در این سفر عشق سهیم باشند.

بین راه دوستای خیلی خوبی از کشور های مختلف پیدا کردم. مصطفی از کوفه عراق
سجاد حسین از پاکستان محمد از قطیف عربستان؛ حسین از بحرین و...

از راست: من؛ مصطفی دوست خوبم از شهر کوفه؛ سجاد حسین از کشور پاکستان
و به کمک دیکشنری و چند سال عربی که خونده بودم به صورت شکسته و ناقص
باهاشون هم کلام میشدم همه اونها مخصوصا حسین از بحرین و محمد از قطیف
امیدوار بودند که توی کشورشون حکومت شیعی پیروز میشه چون میگفتند ما رهبری
به نام <امام خامنه ای> در ایران داریم.

حسین از بحرین

محمد از قطیف عربستان
و این برای من که یک ایرانی بودم باعث افتخار بود.
ما ایرانی ها خیلی خوب با امام رضا(ع) مانوس هستیم و چقد شیرین میشه وقتی بین مسیر
پیاده روی ؛ حرم و صحن امام رضا(ع) جلوی چشمات ظاهر بشه.

ماکت زیبای حرم امام رضا (ع)
هم وطن های عزیزمون که موکب امام رضا(ع)رو اداره میکردند ماکت بسیار زیبایی
از حرم و صحن امام رضا(ع) ساخته بودند که دل ادم رو هوایی مشهد میکرد.
بعد از زیارت و سلام به امام رضا دوباره راهی شدم.وقتی به ده کیلومتری کربلا میرسی
نفس هات تندتر میشه؛ضربان قلبت شدیدتر میشه؛دلت میخواد گام هات رو سریعتر برداری
تا زودتر به کربلا برسی.
ای خدا باورم نمیشه...بعد از سه روز پیاده روی دارم به حضرت عشق میرسم.
وتوی این لحظات زیارت عاشورا چقد میچسبه ...چشم ها هم به کمک دلمون میاد...
کم کم اشک جاری میشه...

گنبد حضرت عباس(ع)
با نوای زیارت عاشورا به کربلا میرسیم.قراره توی کربلا یکی دیگه از
لیاولی های عزیزمون.مداح اهل بیت مجتبی عسکری هم به جمع ما اضافه بشه...
قرار میزاریم و مجتبی هم میاد.

اضافه شدن مجتبی به جمع لیاولی ما در کربلا

کاروان کامل هفت نفره ما در کربلا
باهم به صورت گروهی راهی بین الحرمین میشیم.
دل تو دل هیچکدوم ما نیست.یاد مجلس عزاداری محرم می افتیم که بین سینه زنی
دعا کرده بودیم دسته جمع کربلا باشیم.و حالا ارباب ما رو دعوت کرده که کربلایی بشیم.
با اینکه جمعیت زیادی توی خیابان های اطراف بین الحرمین جمع شدند کم کم خودمون رو
به بین الحرمین میرسونیم وقتی وارد خیابان بهشتی میشیم ناخوداگاه همه بغض میکنند
شروع به سلام و زیارت نامه خوندن میکنیم.
وخدا رو شکر تونستیم امسال اربعین رو در کنار ارباب باشیم.خدارو شکر که از کاروان
عشق جانموندیم.انشالله قسمت بشه با هیات محبان الزهرا (س)لیاول سال بعد همگی
به صورت هیاتی بین الحرمین باشیم.
یاعلی